نوایی با ترنم عاشقانه

نوای دلدادگی

نوایی با ترنم عاشقانه

نوای دلدادگی

روضه شهادت امام رضا(ع)


هر سال، اول محرم رو با کلام ولی نعمتمون امام رضا شروع میکنیم: یابن شبیب إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ، برای هر چی  میخواستی گریه کنی برای جدّ غریب ما گریه کنید،آقاجان هر سال اذن عزا رو ما از شما میگیریم، یا امام رضا ! ...

 

روضه هارو از تو دارم

گریه هارو ازتو دارم

به حسین ، کربلا رو از تو دارم

یا امام رضا ! ...

 

آخر صفرهم یاامام رضا،اومدیم در خونت، تا سیاهه عزاداری این دوماهمون رو امضا کنی،

اومدیم تا غم غربت جد غریبت رو گره بزنیم با غم غربت غریب الغربای طوس،

هر چند ناتوان شدی اما ز پا نَیُفت

ای هشتمین عزیز! عزیزِ خدا نَیُفت

 

می ترسم آن که دست بگیری به پهلویت

باشد ز پا بیفت ولی بی هوا نَیُفت

کوچه به آل فاطمه خیری نداشته

دیوار را بگیر و در این کوچه ها نَیُفت

آخ چه غمیه غم این کوچه ودیوار،اصلا مصیبت هر کدوم ازاین آل الله رو میخوای بگی به مصیبت مادرشون میرسی،آخه هرکدومشون که زمین خوردن اول گفتن آخ مادر

از بس شبیه مادرش افتاد بر زمین

در انتهای کوچه سرش را گرفته بود

چشم انتظار دیدن روی جواد بود

خیلی بهانه ی پسرش را گرفته بود

 

بر روی خاک بود که پیچید بر خودش

آثار تشنگی، جگرش را گرفته بود

امام رضا به اباصلت فرمود:اگه دیدی عبا، روی سرم بود،دیگه کار از کار گذشته ومامون کار خودش رو کرده،وقتی امام از کاخ خارج شد دید امام عبا رو برسرکشیده ،یعنی نزدیک من نشو ،آخه همه دارن نگاه میکنن، ببینن کار من با سم به کجا میرسه ،اباصلت میگه تو اون مسیر کوتاه از کاخ اون ملعون تا حجره، امام شاید قریب به پنجاه بار نشست وبلند شد،گاهی میگفت آه جگرم ،گاهی هم میگفت جوادم کجایی پسرم، رسیدبه حجره رو انداز رو کنار زد،پیراهن ِ مبارک رو بالا زد، شکم رو گذاشت رو خاک،مثل مار گزیده دور خودش می پیچیدوجوادش رو صدا میکرد، بالاخره جوادش اومد به بالینش وسر پدر رو به زانو گذاشت ،چه خوبه هر بابایی داره جون میده،پسرش بیاد بالینش،اینجا پسر به اذن خدا از مدینه به طوس آورده میشه تا سر پدر رو به دامن بگیره،یه جا هم کربلا،شام غریبان دیدن زین العابدین خیلی پرسوز وگدازه وبی تابی میکنه،هی میگه:بابا نشد بیام سرت رو به دامن بگیرم،سرت رو از کربلا بردن،اینقدر میام تا سرت به من برسه. آقا جواد الائمه چشمای بابا روبست،قاعده اینه چشم های شهید یا میّت رو می بندند،اما بمیرم سر امام حسین از گودال بالا اومد، چشم ها باز بود، روی نیزه چشم ها باز بود، تو طشت طلا رفت چشم ها باز بود،تا اینکه تو خرابه شام سر بابا به دامن گرفته شد،اما نه آغوش پسر، آغوش دختر،اون هم سه ساله، با دست های کوچیکش چشم های بابا رو بست،آخه توی خرابه،زینب و زین العابدین دست بسته بودند، گفت:بابا من دیدم چجوری چوب به لبت زدن بابا،بذار لبات رو ببوسم بابا، دختر سه ساله لبها رو بر لبهای پدر گذاشت ودر همین حال گوشه ی خرابه دق کردوجون داد، آخه مثل مادرش دیگه طاقت دوری پدر رو نداشت،برا همینه میگن  هیچ دختری مثل رقیه اینقدر ازمادرش ارث نبرده ، از روی ناقه افتاده واستخوان ها آسیب دیده،قد خمیده، صورت کبودازسیلی،اما ایکاش به سیلی بسنده کرده بودند

من دختری یتیمم اگر می شود نزن

گر می زنی بزن،ولی حرفِ بد نزن

سیلی مگر چه داشت که دیگر نمی زنی؟

سیلی بزن، به پهلوی من با لگد نزن


دانلود روضه

تماشا در نماشا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد