نوایی با ترنم عاشقانه

نوای دلدادگی

نوایی با ترنم عاشقانه

نوای دلدادگی

ترسم تو بیایی و من آن روز نباشم


ترسم تو بیایی و من آن روز نباشم
ای کاش که من خاک سر کوی تو باشم

دلدار منی یابن الزهرا
تو یارمنی یابن الزهرا

هرکس به کسی نازد و من هم به تو نازم
ای کاش که جان بر سر کوی تو ببازم

خداحافظ ای کوفه ای شهر غم


خداحافظ ای کوفه ای شهر غم

که درکام من کرده ای زهر غم

خدا حافظ ای مُهر و محراب من

گواه دل وچشم بی خواب من

خداحافظ ای سجده گاه علی

که چشم تو مانده براه علی

خداحافظ ای نخلها ، چاه ها

دگرنشنوید از علی آه ها

خا حافظ ای کوچه های خموش

نیاید دگر نان و خرما به دوش

خدا حافظ ای روزه ها، روزها

دعاها، مناجاتها، سوزها

خداحافظ ای نان خشک و نمک

خداحافظ ای ماجرای فدک

خداحافظ ای بی وفا دوستان

خداحافظ ای آتش و ریسمان

چه کردی تو ای ریسمان بادلم

نه دستم ببستی که پای دلم

خداحافظ ای کوچه ی پرز دود

خداحافظ ای داغ یاس کبود

خداحافظ ای زانوی دربغل

خداحافظ ای انتظار اجل

خداحافظ ای صبر لب دوخته

خداحافظ ای خانه سوخته

خداحافظ ای چشم حلقه به در

یتیم دوباره شده بی پدر

بگو جز غم جهل مردم نخورد

بگو در همه عمر گندم نخورد

ندیده در ایام، چشم سحر

ز خورشید چشمم سحر خیز تر

به شامم فلک آفتابی نداد

سلام علی کس جوابی نداد

بیا ای فروغ سعادت بیا

نجات علی ای شهادت بیا

بیا حق زحق نا سپاسان بگیر

علی از علی ناشناسان بگیر

خدایا زکارم گره وا شده

خدایا دلم تنگ زهرا شده

غم و دردم امشب به پایان رسید

به زهرا بگویید مهمان رسید

خداحافظ ای بیت الاحزان یار

خداحافظ ای قبر پنهان یار

خداحافظی می کنم با همه

که چشم انتظارم بود فاطمه

رساندی تو ای کوفه جان بر لبم

مدارا کن ای کوفه با زینبم

روضه حضرت علی و حضرت رقیه


بعد از ضربت خوردن علی،حسنین زیر بغلای علی رو گرفتن آوردن سمت خونه،دم درخونه، علی گفت دستمو رها کنید مبادا زینبم منو تو این حال ببینه وپریشان بشه،یا علی! زینبت تو کوفه سی و پنج سالش بود،که می خواستی فرق شکافته رو نبینه،تازه بچه هات زیر بغل هات رو گرفتن،این دو سه روزه هوای زینب رو داشتن،یا علی، سی و چند سال کجا،یه دختر سه ساله ی کتک خورده کجا؟ با دستای لرزونش سر رو از تو طبق برداشت،گرفت تو بغلش،گفت بابا کجا یهو گذاشتی رفتی بابا،چرا منو نبردی بابا


خوش اومدی تو از سفربابا

توروخدا منو ببر بابا

کجا یهو تو بی خبر بابا

گذاشتی رفتی...

 

دیگه تمومه گریه و زاری 

تمومه این شبای بیداری

آخه نگفتی دختری داری

گذاشتی رفتی

 

نذار بازم به من جسارت شه

همین لباس پاره غارت شه

منو ببر که عمه راحت شه

بابا بابایی...

 

نبودی از همه کتک خوردم

یه جوری زد که عمه گفت مردم

به خاطر تو طاقت آوردم

بابا بابایی

...

 

 

سه سالتو چقدر دادن آزار

گوشای خونیمو دیدی انگار

بذار بگم چی شد توی بازار

رو نیزه بودی...

 

بابا مارو بهم نشون میدن

به زور النگوهامو دزدیدن

بابا نامحرما منو دیدن 

رو نیزه بودی

 

بیابونا نمیره از یادم

بابا تو راه کوفه جون دادم

تو خواب من از رو ناقه افتادم

بابا بابایی...

 

یه درد مشترک این نازدانه با امام حسن مجتبی داره...بعد ازاینکه تو کوچه اون نانجیب جلو چشمش به مادرش سیلی زد،امام حسن مرتب شبها از خواب می پرید...بعد از اون شبی هم که این دختر از ناقه افتاد... این دختر دیگه نتونست بخوابه...هی میگفت: عمه! میترسم،عمه بابام کجاست

همه بگید مظلومه حسین،دردانه حسین،سه ساله حسین


دانلود روضه

تماشا در نماشا

ذکر لب شب بیست و یکم بچه های زهرا


بارالها تو رحیمی، بعلی بعلی

برامون زوده یتیمی، بعلی بعلی

ای خدا این دل خسته

به در خونت نشسته

حق اون فرق شکسته

 بعلی بعلی

جز تو یا رب، کی می دونه

دل بابامون چه خونه

داغ مادر بسمونه

بعلی بعلی

بوی زهرا می یاد امشب

 قرآن سر گرفته زینب

بک یا رب بک یا رب

بعلی بعلی

ای خداجون بر لب اومد

حال بابا می شه هی بد

بمحمد بمحمد

 بعلی بعلی

این امام عالمینِ

 فاتح بدر و حنینِ

بالحسین بالحسینِ

 بعلی بعلی

بعد تو وای از جسارت

 خیمه هامون می شه غارت

می ره زینب به اسارت

 بعلی بعلی


دانلود دل آواز بعلی

تماشا در نماشا

مناجات علی از سوی نخلستان نمی آید


مناجات علی از سوی نخلستان نمی آید
صدای دلنشین شاه انس و جان نمی آید
بجای صوت قرآن چون شده کز خانه حیدر
نوایی جز صدای ناله و افغان نمی آید
علی در بستر مرگ است و مشغول نماز امشب
بگو خادم به مسجد خسرو خوبان نمی آید
یتیمی دامن مادر گرفته اشک می ریزد
که ای مادر چرا غم خوار ما طفلان نمی آید

به فرق مظهر حق و عدالت ضربتی خورده
که امید حیات از آن شه مردان نمی آید