ناحِلَةَ الجسم یعنی ...
نحیف و
دلشکسته میری
جوونی
اما مادر پیری
بهونه
ی سفر می گیری
باکیةَ العَین یعنی
...
بارون
غصه ها می باره
چشای
مادر ما تاره
دیگه
علی شده بیچاره
مُنهَدَةَ الرُکن یعنی ...
توون
برات نمونده مادر
کی
قلبتو سوزونده مادر
کی
بالتو شکونده مادر
مُعَصَّبَةَ الرَاس یعنی ...
بستی
سری رو که پر درده
رنگ رخ
تو مادر زرده
تو
کوچه کی جسارت کرده
جوری
لگد خوردی که ؛
نمی
تونی بلند شی از جات
جای
غلافِ رو بازوهات
داری
میری کنار بابات
هیچ
کسی ای وای من ؛
نگفت
تو کوچه به اون کافر
نزن زنو
جلوی شوهر
بمیره
زینبت ، ای مادر
آخه مظلومیت برا یه دختر چهار پنج ساله از این بیشتر که زینب همه چیز رو دیده،جلو چشمش، فاطمه اومد کمربندِ مولا رو گرفت،فرمود:نمیزارم امامم رو ببرید،مگه زهرا مُرده باشه....به یه اشاره ی فاطمه نوشتن: چهل مردِ عرب رو زمین افتاد...به رگِ غیرتِ نداشتشون بر خورد نانجیبا،گفت:چرا ایستادیدمیخوایید زهرا آبروتون رو ببره..گفتن:چیکار کنیم؟ ملعون گفت:با هر چه میتونید دست فاطمه رو کوتاه کنید...ای وای
گردیده بود قنفذ همدست با مغیره
او با غلافِ شمشیر،او تازیانه می زد
زینب دست روی سر گذاشته،هی صدا میزنه:نزنید،مادرم رو نزنیدنانجیبا...اینجا وسط کوچه زینب می گفت:نزنید...یه روزی هم بالای تل زینبیه، دست روی سر گذاشته بود،فریادمی زد:نزنیدحسینم رو نزنیدنور دوعینم رو، وامحمدا،واعلیا
از حرم تا
قتلگه زینب صدا مى زد حسین
دست و پا مى زد حسین زینب صدا میزد حسین
از جنان تا قتلگه حیدر صدا مى زد حسین
زهرا صدا می زد حسین
زینب صدا
میزد حسین
حسین آرام جانم
حسین روح وروانم
حسین هست ووجودم
حسین بود ونبودم
حسین داروندارم
حسین ورد زبانم
الا ای چاه یارم را گرفتند
گلم عشقم بهارم را گرفتند
میان کوچه ها با ضرب سیلی
همه دار و ندارم را گرفتند
دگر پروانه بال و پر ندارد
نه بال و پر که خاکستر ندارد
مفسرها! همه با خون نویسید
که قرآن علی کوثر ندارد
علی مولای درویشان، صفابخش دل ایشان
به هر دردی پی درمان، علی گویم، علی جویم
بر آرم سر چو در محشر، به یاد ساقی کوثر
علی سلطان انس و جان، علی گویم، علی جویم
نامه حاج قاسم به دخترش
فاطمه عزیزم! این چند صفحه را برای تو مینویسم، چون میدانم مقدسانه مرا دوست داری؛ نمیدانم چرا این حرفها را برایت مینویسم،
اما احساس میکنم در این تنهایی و غربت عمرم نیاز دارم با کسی عقده دل باز کنم.
آه! مرگ خونین من! عزیز من! زیبای من! کجایی؟
مشتاق دیدارت هستم... وقتی بوسه انفجار تو، تمام وجود مرا در خود محو میکند، دود میکند و میسوزاند. چقدر این لحظه را دوست دارم. آه... چقدر این منظره زیباست.
چقدر این لحظه را دوست دارم. در راه عشق جان دادن خیلی زیباست...
خدایا! 30 سال برای این لحظه تلاش کردم. برای این لحظه با تمام رقبای عشق در افتادهام. زخمها برداشتهام، واسطهها فرستادهام. چقدر این منظره زیباست! چقدر این لحظه را دوست دارم
آه! مرگ خونین من! عزیز من! زیبای من! کجایی؟
یاد باد آن روزگاران یاد باد
کنارِ قدم های جابـــر سویِ نینوا رهسپـاریـم
ستون های این جــاده را ما به شوقِ حـــرم می شمــاریم
شبیه رباب وُ سُکینه برای شما بیقــراریم
از این سختی وُ دوریِ راه به شوقِ تو باکی نداریم
فداییه زینب،پُر از شـور وُ عشقیم
اگر که خدا خواست،به زودی دمشقیم
لبیکَ یابن الزهرا یابن الزهرا یابن الزهرا
دل سینه زن را چهل شب به پابوس یاد تو بردیم
به این روضه ها خو گرفتیم به این نوحه ها دل سپردیم
به آن مصحف پاره پاره که بسم اللهش مانده بر نی
به آیات کهف و رقیمی که خونینْ لبش خوانده بر نی
نظر کن به این دل که چلّه نشین است
پر از شوق دیدار در این اربعین است
به یاد حاج قاسم که عمری درمسیر جهاد با نفس وخصم،ورد زبان کلام ونگاه وعملش ، یا فاطمه بود،پس بیا اینبار در اولین سالروز شهادتش،سلیمانی وار مادر را صدا بزنیم:
چادرت را
بتکان روزی ما را بفرست
ای که روزی دو عالم همه از چادر توست
ای مادر ای مادر ای مادر
من از خاک پای تو سر بر ندارم
مگر لحظه ای که دگر سر ندارم
مگیر از سرت سایه ی چادرت را
پناهی از این خیمه بهتر ندارم
ای مادر ای مادر ای مادر
نگاهی با دعا به حالم کن علی
نمانده فرصتی حلالم کن علی
امیرالمومنین بمیرم بعد ازاین
شوی خانه نشین
خداحافظ علی
دم رفتن شده
پر از تاب و تبم
سپردم خانه را
به دست زینبم
ببخش این خسته را
که بین غصه ها
شود از تو جدا
خداحافظ علی