نوایی با ترنم عاشقانه

نوای دلدادگی

نوایی با ترنم عاشقانه

نوای دلدادگی

دهه کرامت


بسکه ،دستِ گره گشا ،داری مولا جان

از گدا هم ،کریم می سازی،آقا جان

بسکه، اعجاز وکیمیا داری مولا جان

رضارضاجان رضارضاجان رضارضا مولا

 

من هوای تورا ،به سر دارم یامولا

تو هوای دلِ مرا داری یامولا

هرچه بیمار هم بیاید ،بازدرکویت

تو برایِ همه ،دوا داری یامولا

رضارضاجان رضارضاجان رضارضا مولا


یکی از عرفا وذاکرین اهل بیت، جناب استاد حیدر تهرانی،متخلص به معجزه،اینگونه نقل میکنه: چند سال قبل یه روز تو رواق مطهر حضرت رضا بودم، یه پیرمردی که از پیری خمیده شده بود، موی سر و صورتش سفید و ابرواش رو چشمش ریخته بود، با یه حضور قلب و خشوع عجیبی به آقا متوسل شده بود که توجه منو جلب کرد ، وقتی خواست حرکت کنه، دیدم به سختی تکون میخوره، اونو کمک کردم و به خونش رسوندم ، اسم و رسمشو پرسیدم گفت: اسمم ابراهیمه، اهل عراقم ولی زبون فارسی رو هم بلدم،سخت بهش علاقمند شده بودم، طوریکه هر روز می‌رفتم و اونو تو کاراش کمک می‌کردم، یه بار قصه شو برام گفت: گفت من از دوران جوانی تا به حال هر سال برای زیارت قبر مطهر سلطان علی ابن موسی الرضا  مشرف می‌شم، مدتی می‌مونم و بعد به عراق برمیگردم ، در دوران جوانی که دو مرتبه پیاده مشرف شدم، بار اول سه نفر جوون که با من هم سن و سال بودن و دوستی وعلاقه خاصی بینمون بود،منوتا یک فرسخی بدرقه کردن، هنگام وداع خیلی دلشون شکسته بود که نمیتونن با من به زیارت بیان،درحالی که  گریه میکردن گفتن،وقتی رسیدی حرم آقا سلام مارو هم به آقا برسون وازماهم یادی کن،

آخ جامونده های زیارت امام رضا کجان،اونایی که دلشون پر میکشه الان سمت حرم،آرزوشون بود تواین ایام توحرم آقا باشن،

پیرمرد میگه وقتی رسیدم به مشهد، با همون حال خسته و به یاد اون رفقا به حرم مطهر مشرف شدم، بعد از زیارت یه گوشه‌ حرم مطهر، بین خواب وبیداری، دیدم حضرت رضا  با دست مبارکش رقعه‌هایی رو به تمام زوار از مرد و زن وحتی بچه‌ها  می‌ده، چون به من رسیدن، چهار رقعه به من مرحمت فرمودن، پرسیدم چه شده به من چهار رقعه دادید؟
حضرت فرمود: یکی برای خودت ، سه تا هم برای دوستات که التماس دعا گفتن، عرض کردم آقا شما خسته میشید ،به یکی از نوکراتون امر میکردید این رقعه ها رو تقسیم کنه. حضرت فرمود: این جمعیت همه به امید من اومدن، بایدخودم  به همه اونها برسم، پس یکی از رقعه‌ها را بازکردم،دیدم چهار جمله نوشته شده:
اول: برائه من النار، یعنی امان نامه از آتش
دوم:امان من الحساب،یعنی رهایی از حساب وکتاب سخت قیامت
سوم:دخول فی الجنه،یعنی تذکره بهشت
ودر انتهای رقعه نوشته شده بود:و انا ابن رسول الله صلی الله علیه و اله
فهمیدم رافت و عنایت و مرحمت حضرت رضا درباره‌ی زوار قبرش اونقدر زیاده، که هر کسی به امید نجات به اون حضرت پناهنده بشه، آقا شفاعتش میکنه ،هیچ کسی از در خونه اون بزرگوار ناامید برنمیگرده،حتی آقا اونایی رو هم که التماس دعا گفتن،نتونستن خودشون برا پابوس بیان، ناامید نمیکنه،آقا امام رضا،این جمع هم آرزو داشتن،مثل امروزی،تو شب ولادت شما،تو حرمتون بودن عیدی میگرفتن،آقا میشه سلام مارو هم از اینجا بپذیری وازاون امان نامه ها به ماهم عیدی بدی
   


                

آمده ام

آمدم ای شاه پناهم بده

 خط امانی ز گناهم بده

ای حرمت ملجأ درماندگان

 دور مران از در و راهم بده

 

ای که عطابخش همه عالمی

 جمله حاجات مرا هم بده

در شب اول که به قبرم نهند

 نور بدان شام سیاهم بده

 لایق وصل تو که من نیستم

 اذن به یک لحظه نگاهم بده رضا جان

رضا سلطان قلبم

رضا درمان دردم

رضا یار ضعیفان

رضا حج فقیران

رضا پناه ایران



به امید اینکه مولا بطلبه هرچه زودتر بریم پابوسش،صلوات خاصه امام رضا رو زمزمه کنیم

 

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِ‏

وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ

صَلاَةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ



کی ام من بنده ی دربار سلطان ِ خراسانم

تعجب نیست در این بندگی خوانند سلطانم

ندارم باک از محشر، ندارم باک از میزان

که کامل با تولای رضا گردیده ایمانم

تمام عمر دور ِ قبر او گشتم به امیدی

که وقت مرگ لبخندی زند بر چشم گریانم



در یزد مرد صالح و با تقوایی زندگی می کرد ، بر خلاف خودش برادری داشت که اهل فسق و فجور بود،جوریکه مردم شکایت برادرش رو پیش اون می آوردن،تا اینکه اون مرد صالح عازم سفر زیارت امام رضا شد،همراه مشایعت کننده ها، برادرش هم اومد ولی با اونا برنگشت ،گفت منم می خوام بیام زیارت امام رضا شاید آقا شفاعت کنه خدا منو ببخشه، هرچه مرد صالح اصرار کرد که جلوی اومدنش رو بگیره موفق نشد، گفت من کاری به کسی ندارم و راه خودم رو میام، بعد از چند منزل، از طینت بدی که داشت آزار واذیت همراهان رو شروع کرد طوریکه شکایت زوار به برادرش شروع شد،از قضا چند منزل مونده به مشهد حوالی نیشابور اون مرد فاسق مریض شد ومُرد،مرد صالح برادر رو غسل داد وکفن کرد ودر یک نمد پیچید وبه مشهد  آورد، دور ضریح مطهر طواف داد و به خاک سپرد،شب در خواب برادرش رو دید که حالش خیلی خوبه،تعجب کرد که با اون سابقه بد،چه جوری وضعش روبراهه،علت رو از برادر جویا شد،گفت اگه شفاعت پسر زهرا نبود من میبایست در آتیش میسوختم،وقتی که قبض روح شدم دیدم تمام وجودم در آتیشه،هرچه از شما کمک خواستم که دارم میسوزم به دادم برسید اعتنایی نکردید،تا اینکه منو بردید برای غسل،خوشحال شدم که با ریختن آب،آتیش وجودم خاموش میشه،ولی همینکه آب رو ریختید دیدم اونم تبدیل شد به آتیش،کفنم هم سراسر آتیش بود،یکسر در آتیش میسوختم تا به مشهد رسیدیم، همینکه وارد حرم شدیم آتیش وعذاب تموم شد،وقتی منو بردید دور ضریح طواف بدید،دیدم آقا امام رضا بالای قبر مطهر ایستادن،ولی سرشون رو به زیر انداختن وابدا به من اعتنایی نمیکنن،به بالای سر ضریح مطهر که رسیدم دیدم پیرمردی ایستاده،رو به من کردوگفت دست به دامن پسر زهرا شو بلکه شفاعتت کنه، رو کردم به آقا گفتم مولا فدات بشم منو دریاب،باز حضرت هیچ اعتنایی به من روسیاه نکردن،بار دوم که به بالای سر مطهر رسیدم همون پیرمرد گفت به آقا استغاثه کن مگر نه بیرون از حرم همون عذابه وهمون آتیش ،گفتم من اینقدر بدم که آقا اصلا توجهی به من نمیکنه،گفت امام رضا رو به مادرش زهرا قسم بده شفاعتت کنه،همینکه نام زهرا رو شنیدم شروع به گریه کردم وگفتم مولا به حق مادرت زهرا قسمت میدم به من رحم کن ،از در خونت منو ناامید رد مکن،تا آقا اسم بی بی رو شنید مثل اونایی که گریه راه گلوشون رو بسته باشه فرمود،اگرچه جای شفاعتی برا ما نذاشتی،ولی چه کنم که منو به حق مادرم زهرا قسم دادی،پس دستهای مبارکشون رو به سمت آسمون دراز کردن وزبان به شفاعت من گشودن،از اون لحظه دیگه عذاب ازمن برداشته شده وحالم خوبه،

بیایید ما هم آقامون رو،مولامون رو،امام زمانمون رو به حق مادرش زهرا قسم بدیم،بگیم آقا میدونیم ما بدیم وگنهکارونالایق،ولی خودت میدونی که عاشق جدت حسینیم،که اگر نبودیم اجازه نمیدادی الان تو مجلس ذکرش باشیم ،آقا به حق مادرت زهرا قسمت میدیم مارو شفاعت کن لیاقت درک زمان ظهور ودولت مهدی فاطمه رو پیدا کنیم،به لیاقت زیارت چهره دلربای یوسف زهرا برسیم،همه باهم یاابن زهرا،..



ای قرار دل، بی قرارم رضا

تا تویی دلبرم، غم ندارم رضا
تو مسیحای ،من بیماری
من ندارم غیر تو غمخواری
ای رضا جانم ای رضاجانم

ای رضاجانم...

به مشام دلم، می رسد بوی تو
چه شود که شوم، زائر کوی تو
عشق روی تو، در سرشت من
حرم تو باغ و بهشت من
ای رضا جانم ای رضاجانم

ای رضاجانم...

ای گل فاطمه، من تو را سائلم
بر سر زلف تو، خانه کرده دلم
لحظه ی آخر، جان جوادت
من مسکین را ،مبر از یادت

ای رضا جانم ای رضاجانم

یا رضا مولا غریب الغربا

یا رضا مولا معین الضعفا

یا رضا مولا نظری فرما

ای رضاجانم...


چند بیتی هم عرض ارادت به آستان ملکوتی خواهر بزرگوارشون حضرت معصومه

ای سر نهاده بر قدمت سرفرازها

مخفی نماند از نظرت سوز و سازها

هم خواهر امامی و هم دختر امام

آری خدای داده تو را امتیازها

تو دختر گرامی موسی بن جعفری

جویند چاره از کرمت چاره سازها

معصومه ای و جلوه ئی از عصمت بتول

در جان تست ز آیت تطهیر رازها

دیدار کربلا و ورود بهشت را

دست گره گشای تو بخشد جوازها

آیت الله العظمی آقای حاج سید محمد وحیدی از یکی از سادات برقعی نقل فرمودند که گفته بود: شبی در عالم رویا محضر مقدس حضرت معصومه رسیدم، از محضر مقدسشان سوال کردم: آیا شما به اهل قم شفاعت خواهید فرمود؟ در پاسخ فرمودند: میرزای قمی برای شفاعت اهل قم کفایت می کنه، من برای همه شیعیان شفاعت می کنم، اونقدر مقام این بانو بالاست که امام صادق میفرمایند: هر که ایشان رو زیارت کنه، بهشت بر او واجب میشه،بعد از فاطمه زهرا از جهت گستردگی شفاعت، هیچ بانویی به شفیعه محشر، حضرت معصومه نمی رسه، امام صادق در این رابطه می فرمایند: با شفاعت او همه شیعیان من وارد بهشت می شن،

انشاءالله شفاعت بی بی شامل ما هم بشه،سه مرتبه: : یا فاطمه المعصومه اشفعی لنا فی الجنه

بی بی جان میدونم از مدینه تا خراسان راه زیاده،نتونستی به برادر عزیز تراز جانت برسی،مدینه کجا،خراسان کجا ،اما یه خواهری پا برهنه از خیمه زد بیرون،ناله کنان وبرسرزنان،

از حرم تا قتلگه زینب صدا می زد: حسین

دست وپا میزد حسین زینب صدا میزد حسین

خانوم جان!یا فاطمه معصومه،درسته که لحظه احتضار برادر،به حجره نرسیدی،ولی اگر هم می رسیدی،کنار امام جواد سربرادر رودرآغوش می گرفتی،برای آخرین بار برادر رو میبوسیدی ،امابمیرم برا زینب،وقتی رسید دید برادرش لباس به تن نداره، ،وقتی رسید دید حسین سر در بدن نداره،وقتی نگاه کرد ، دید به اندازه ی یک نگین انگشتر ، جای بوسیدن در بدن برادر نیست ...

چه کردزینب !؟

جایی رو بوسید که نه جدش رسول خدا بوسید نه باباش علی بوسید نه مادرش زهرا،لبهارو بر حلقوم بریده ی برادر گذاشت ...رگهای بریده رو میبوسیدایوای ایوای ایوای

 در قتلگاهت آمدم و سر نداشتی
یک جای سالمی تو به پیکر نداشتی
دیدم تو را چه دیدنی ای پاره ی دلم
حتی لباس کهنه ای در بر نداشتی

زینب بمیرد این همه خونی نبیندت
خواهر شود فدای تو یاور نداشتی؟

حسین آرام جانم

حسین روح وروانم

حسین هست ووجودم

حسین بود ونبودم

حسین داروندارم

حسین ورد زبانم



دانلود رضا رضا جان

دانلود حکایت پیرمرد عراقی

دانلود آمدم ای شاه

دانلود صلوات خاصه امام رضا

دانلود بنده سلطان خراسانم

دانلود حکایت مرد عاصی

دانلود ای رضا جانم

دانلود معصومه ای

دانلود مقام شفاعت حضرت معصومه

دانلود روضه حضرت معصومه وحضرت زینب

تماشا در نماشا