خانه ات را حلقه بردر میزنم
پشت درب خانه برسر میزنم
آنقدر در میزنم این خانه را
تا ببینم روی صاحبخانه را
مرحوم آیت الله سید محمد باقر مجتهد سیستانی، پدرمرجع عالیقدر، آیت الله العظمی حاج سید علی سیستانی، در مشهد مقدّس، برای اینکه به محضر امام زمان شرفیاب بشه، در مسجدی از مساجد شهر ، چهل جمعه ،ختم زیارت عاشورا رو آغاز می کنه،
ایشان می فرمایند: «در یکی از جمعه های آخر، یه بار دیدم شعاع نوری از آسمان، به خونه ای نزدیک مسجد داره میتابه،حال عجیبی به من دست داد، برخاستم، به دنبال اون نور، رسیدم در خونه ای کوچک و فقیرانه،در زدم، وقتی در باز شد، دیدم که حضرت ولی عصر امام زمان ، در یکی از اتاق های اون خونه، بالاسر جنازه ای که روش پارچه سفیدی کشیده شده بودتشریف دارند،
اشک ریزان سلام کردم، حضرت فرمودند: «چرا این گونه به دنبال من می گردی و این رنج ها را متحمّل می شوی؟! اشاره کردند به جنازه، فرمودند مثل این بانو باشید تا من بیام به دنبال شما ، این بانویی است که در دوره بی حجابی رضا شاه، هفت سال از خونه بیرون نیومد تا مبادا نامحرم اونو ببینه
گفتم: شبى
به مهدى، بردى دلم ز دستم
من منتظر براهت، شب تا سحر نشستم
گفتا:چکار بهتر از انتظار جانان
من راه وصل خود را بر روى تو نبستم
گفتم: دلم ندارد بى تو قرار و آرام
من عقده ى دلم را امشب دگر گسستم
گفتا:حجاب وصلم باشد هواى نفست
گر نفس را شکستى، دستت رسد بدستم