خیمهها میسوزد و شمع شب تار عزاست
کربلا ماتم سراست
مجمع پیغمبران ، در قتلگاه کربلاست
کربلا ماتم سراست
در شـب بیماریم آتـش پرستـارم شـده
کربلا ماتم سراست
ما که خود از سوز دل آتش به جان افتادهایم
از چه دیگـر شعلهها یـار دل زارم شـده؟
یک طرف میر عرب در خاک و خون بیسر شده
چون گلی پرپر شده
یـک طـرف مهـد بـلا گهـواره اصغـر شـده
خاک غم بر سر شده
یـک طـرف پرپـر گـل رخســاره اکبـر شده
غرقه خون پیکر شده
کودکی از خیمهها با حال زار آمد بـرون
کس نبـودش رهنمـون
دامنش پر آتش و لب تشنه و دل پر ز خون
وحشتش از حـد بـرون
میدوید اندر بیابان بیکس و زار و زبـون
کی توان گفتن که چون؟
کربلا ماتم سراست کربلا ماتم سراست