نوایی با ترنم عاشقانه

نوای دلدادگی

نوایی با ترنم عاشقانه

نوای دلدادگی

از آب هم مضایقه کردند کوفیان


گفت دیدم یه سید بزرگوارجلیل القدر از مسجد جمکران بیرون اومد،گرمای تابستان،کنار زن و بچه ام نشسته بودم،یه کُلمن آب هم کنارم بود،گفتم:یه لیوان آب به این آقا بدم،برای فرج آقام امام زمان،وقتی اون آقا اومد یه لیوان دست اون آقا دادم،نوش جان کرد،رو کرد به من،فرمود:فلانی اگه دوستان ما برای فرج ما به اندازه ی همین آب خنک تشنه بودن خدا فرج مارو می رسوند.....*

در این زمانه ای که ریا و فریب هست

ای خواجه درد نیست مگر نه طبیب هست

از یاد برده ایم که یاری غریب هست

اینجا هنوز رایحه ی بوی سیب هست

اونایی رفتن کربلا،حرم ابی عبدالله،کنار ضریح امام حسین بوی سیب به مشام میرسه ،مخصوصا نیمه های شب،وبیشتر از همه شب های جمعه، اون موقعی که مادرش زهرا میاد ، اما سلام مادرش با همه سلام ها فرق داره" بُنَیَّ قَتَلوکَ وماعَرَفوک ومِن شُربِ الماءِ مَنَعوک

مهمان کربلا شده بانوی بی نشان

ای روضه خوان بیا وکمی از عطش بخوان

شبهای جمعه رو به حرم کن فقط بگو

از آب هم مضایقه کردند کوفیان

بزارید برا ذکرعطش، ، یک جلوه ای از اونو براتون عرض کنم،ببینم دلت طاقت میاره یانه،همه شنیدید روز عاشورا وقتی که همه بنی هاشم و اصحاب شهید شدند ودیگه براآقا کسی جز ابالفضل باقی نمونده بود،عباس اومد کنار برادر،فرمود یا اخی هَل مِن رُخصةٍ،به منم اجازه میدان رفتن میدی برادر،فَبَکَّ الحسین بُکاءًشدیدا،ابا عبدالله با شدت گریه کرد،طوریکه اشکها محاسن حسین رو ترکرد،فرمود تو پرچم وستون سپاه منی،اگر به جنگ بری،ستون خیمه سپاه من فرو میریزه،قمر بنی هاشم فرمود:فِداکَ روحُ اخی یا سِیدی،جانم فدای تو آقای من،قَد ضاقَ صَدری مِن الحیاتِ الدُّنیا،بخدا سینه ام از تحمل این زندگی تنگ شده،میدونی چی بیشتر از همه دل عباس رو خون کرده بود،اباالفضل دست حسین رو گرفت آورد کنار یه خیمه ای که توش مشکهای آب رو نگه میداشتن،آبی که نمونده بود ولی یه مقدار زمینش نمناک وخنک تراز بقیه خیمه ها بود،آخه تو اون دمای بالا ،حوالی همین شهریور ومهر،که حداقل همین امسال ایام اربعین دمای کربلا حوالی 40درجه بود،این خنکی برا یه مشت بچه کوچیکی که عطش رمقشون رو گرفته بود،خیلی غنیمت بود،آقا ابالفضل پر خیمه رو کنار زد فرمود مولای من،چجوری میتونم زنده باشم و بچه های تو رو ببینم که از شدت عطش،پیرهن ها رو بالا زدن و شکمهاشون رو رو ی این خاک نمناک گذاشتن،چجوری زنده باشم و بانگ العطش بچه های حسین رو بشنوم  

تشنگی شد آشکار و آب شد نایاب، آب
تشنه لب هم کودک و هم مادر و هم باب، آب

نوگلان باغ طاها از عطش پژمرده اند
تا نخشکیده، کنید این باغ را شاداب، آب

نیست آبی در حرم جز آب چشم کودکان
آفتاب روی هر مه پاره شد مهتاب، آب

همه بگید مظلوم حسین

حسین آرام جانم

حسین روح وروانم

حسین هست ووجودم

حسین بود ونبودم

حسین داروندارم

حسین ورد زبانم

دوستان بیایید این ظرف معرفتیمون رو وسعت بدیم ببینیم درد واقعی کجاست،اگر کوفیان از دادن یک جرعه آب به حسین زهرا مضایقه کردند،بدونیم که آقامون صاحب الزمان هم، هزارو اندی ساله که تشنه یک جرعه معرفت ما شیعیانشه ،که به فرموده مولامون، اشتیاقمون به آمدنش به اندازه تشنگیمون به یک جرعه آب هم نیست،پس بیایید آقا رو صدا بزنید وتشنگیتون رو ابراز کنید

یاصاحب الزمان الغوث والامان


دانلود دل آواز العطش

تماشا در نماشا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد