نوایی با ترنم عاشقانه

نوای دلدادگی

نوایی با ترنم عاشقانه

نوای دلدادگی

وداع امام حسین و حضرت سکینه


امروز بیایید  متوسل بشیم به دختری که تو لحظه وداع ،دل بابا رو آتیش زد ،از اونجا که اسب عربی خیلی باهوشه،با کوچکترین اشاره سوارش ، راه میفته،اباعبدالله آخرین وداع رو گفته وسوار بر اسب، آماده رفتن به میدانه اما هرچه دهنه اسب رو میکشه اسب حرکت نمیکنه،حتما مانعی وجود داره که اسب حرکت نمیکنه،اباعبدالله سررو خم کرد تا مانع رو ببینه ،دید دختر سیزده سالش دست اسب رو گرفته،نمیذاره بابابره ...." پیاده شد،روی خاک نشست،سکینه رو بغل دست خودش نشوند،اونقدر ابا عبدالله با ادبه که سکوت کرد ببینه دخترش چی میگه؟بابا کجا میخوای بری؟عزیز دلم میدان میرم؛بابا از صبح تا حالا که میرفتی برمیگشتی،این بارم برمیگردی بابا؟نه عزیز دلم دیگه برنمیگردم ....."

بابا حالا که میخوای بری و نیایی ،میشه من یه درخواست از شما داشته باشم بابا؟آره عزیز دلم،آخه دیده همه یارا رفتن،قاسم رفته،علی اکبر رفته،عباس رفته،دیگه مردی نمونده  که از اونا دفاع کنه ،تنها مرد باقیمونده هم برادر بیمارشه؛فکر میکنه بابا هم که بره تو این بیابون ما بین سی هزار دشمن چه کنه،با یه اضطراری گفت بابا،میشه قبل از اینکه بری میدان ما رو به مدینه جدمون برگردونی بابا؟آخ چه سخته برا پدر دخترش رو اینجور مضطرب ببینه ونتونه کاری بکنه،اونم پدری چون حسین که در توصیف  علاقش به این نازدانه ومادرش رباب شعری سروده قریب به این مضمون که خونه ای رو دوست دارم که سکینه ورباب در اون باشن ،نمیدونم مولا اینجا با چه حالی جواب سکینه رو داد فقط میتونم بگم ،غربتتی که اینجادر حال وکلام حسین موج میزنه یکی از غریبونه ترین لحظات عاشوراست، اباعبدالله فرمود:نه عزیزدلم،مَثَل من مثل کسیه که دیگه دستش بسته است و کاری نمیتونه بکنه،سکینه خاتون  دست‌هاش رو بر سر گذاشت و گفت: «بابا! آیا تن به مرگ دادی که اینجوری وداع می‌‌کنی؟ ما، بعد از تو به کی پناهنده بشیم بابا، آقا فرمود: «ای نور دیده‌! چه جوری تسلیم مرگ نشه کسی که یار و یاوری نداره،اینجا دیگه دختر ادامه نداد حرفشو، بابا شروع کرد به حرف زدن،حالا سکینه جان میشه من از تو یه تقاضا بکنم بابا؟سکینه خاتون سریع از جا پریدوبابا رو بغل گرفت،صورت بابا رو بوسیدوگفت شما از من چی میخوای بابا؟اباعبدالله فرمود من از تو میخوام اینقدر مقابل چشم من اشک نریزی بابا ...‌."

سکینه جان این گریه های تو داره دل منو آتیش میزنه بابا ...."

"لاتُحرِقی قَلبی بِدَمعِکَ حَسرَتاً مادام مِنِ الرّوحُ فی جُسمانی..."

یعنی اینکه سکینه جان، تامن  زنده ام  دیگه مقابل من گریه نکن بابا، هر چه خواستی بعد من گریه کن ؛سکینه دیگه بابا رو ندید تا وقتی اومد تو گودی قتلگاه ،دید عمه یه بدن قطعه قطعه رو بغل گرفته ....."

"عَمَّتی هذا نَعشُ مَن، عَمَّتی ؟"عمه این بدن قطعه قطعه ی کیه عمه؟عزیزم این بدن قطعه قطعه ی بابات حسینه ........دیگه نمیخوام بگم یه عده از اون زبون نفهماشون ،مثل مادرش زهرا، چجوری به ضرب لگد وسیلی اونو از جنازه بی سر حسین جدا کردن،اما خود سکینه خاتون میگه وقتی پیکر پدرم رودر آغوش گرفتم، از حلقوم بریده‌ بابا این ندا رو شنیدم که به همه شیعیانش می‌‌گفت:

شیعتی مَهْما شَرِبْتُم ماءِ عَذْبٍ فاذکرونی

اَوْ سَمِعْتُم بِغَـــــریبٍ اَوْ شَهیدٍ فَانْدُبُونی

 

من غریبم من غریب نینوایم

من شهیدم من شهید کربلایم

چون که نوشی جرعه ای آب،یاد من کن،یاد من باش

تشنه این دشت سوزان،سربریده از قفایم

 

حسین آرام جانم

حسین روح وروانم

حسین هست ووجودم

حسین بود ونبودم

حسین داروندارم

حسین ورد زبانم



دانلود دل آواز وداع بی بی سکینه با پدر

تماشا در نماشا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد