نوایی با ترنم عاشقانه

نوای دلدادگی

نوایی با ترنم عاشقانه

نوای دلدادگی

لبان خشکیده عباس

                                                        

               یا امام رضا

اذن دخول حرم تو یا ابا الفضله

دست عطا و کرم تو با ابا الفضله

اصلا اذن دخول حرم تمام امامان همام یا اباالفضله،آخه این موالیان، ارادت عجیبی به عموشون عباس دارن،تا جایی که یوسف زهرا میفرمایند: مجلسی که به نام عَموم عباس باشه خودم رو میرسونم،پس بیایید با توسل به باب الحوائج،اباالفضل العباس،آقامون رو به مجلسمون دعوت کنیم

از دو چشم یاس می خوانم بیا
شعری از احساس می خوانم بیا
نیستم لایق به دیدارت ولی
روضه عباس می خوانم بیا

زمان قدیم تو سختی و مَشِقَّتِ رسیدن به کربلا،یه روستایی یه کوزه ای پرآب کرد،به زحمت از دهات خودشون رو دوشش سوار کرد،رفت کربلا به زحمت و مَشِقَّت، رسید کنار علقمه،همه مونده بودن نهر علقمه پُر از آبِ،این چراآب از ایران آوُرده، میگن:رسید کنار علقمه،این کوزه رو آوُرد پایین،نشست کنار آب شروع کرد با آب حرف زدن،گفت:نهرعلقمه! به خاطر یه مَشک آب، دستای آقای منو قطع کردن، اومدم آبت رو پس بدم،دستای آقام عباس روبرگردونی،ما آب نمی خواهیم، دستای عباس رو به ماپس بده...*

کربلا کعبه عشق است و من اندر احرام
شد در این قبله عشاق دوتا تقصیرم

دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد
چشم من داد از آن آب روان، تصویرم

باید این دیده و این دست دهم قربانی
تا که تکمیل شود حجّ من و تقدیرم

وقتی عباس برادر رو صدا زد، نمی دونم چه جوری حسین خودش رو به عباس رسوند،فقط می دونم تا عباس رو دید،صدا زد:برادر کمرم شکست، "بانَ الانکسارُ فِی وجهِ الحُسین علیه السلام"میدونی انکسار یعنی چی:مرحوم شوشتری یه نقلی داره،میگه روز عاشورا، هر شهیدی رو که ابی عبدالله رفت بالا سرش، چهره برافروخته شد،رنگِ چهره سرخ شد،تنها جایی که رنگ حسین پرید کنارِ علقمه بودکه چهره زرد شد...

برا همینه وقتی حسین به خیمه ها رسید، فرمودبرید گوشواره ها رو در بیارید ، زینت هاتون رو در بیارید،معجرهاتون رو محکم ببندید،...اینجا یه تعبیریه که دل وخیلی میسوزونه،تا عباس بود تو خیمه ها کسی دستاش رو روی سرش نگذاشت، این دست رو سر گذاشتن میدونی یعنی چی:یعنی چه خاکی به سرم شد،چه بلایی سرم اومد،وقتی حسین عمود خیمه عباس رو خوابوند، عمه ی امام زمان دستاش رو گذاشت رو سرش، دیدن زینب صدا میزنه: " وا ضَیعَتَنا " اَمان از اسیری

چون روضه رو با حکایت مشک آبی که اون روستایی آورد بریزه تو علقمه شروع کردم بزار اینو هم بگم، بالای سر عباس یه چیزی توجه حسین رو جلب کرد،میدونی چی بود،اون نه دست بریده بود نه چشم تیر خورده نه فرق شکافته،اون لبهای خشک عباس بود که از کنار نهر علقمه خشکیده تر برگشته بودند

لب خشک و لب دریا، چشمم ز غمت‌تر بود

در جـام کفـم پیــدا، عکس علی اصغر بود

از داغ لبش سوزد جگرم خواهم به برش آبی ببرم

آتش زده بر دریا لب تر نکند سقّا

حسین آرام جانم

حسین روح وروانم

حسین هست ووجودم

حسین بود ونبودم

حسین داروندارم

حسین ورد زبانم


دانلود روضه لبان خشکیده عباس



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد